من از آدم ها دلگیرم !
از همه ی درگیری های این روزها هم بگذرم ،
باز هنوز جای هیچ چیز خوب نشده ، از تمام شلوغی ها !
از پیدا نشدن فرفره مو و دم به دقیقه بازی در آوردن این قلب ِ دیووانه ،
از دو اتوبوس عوض کردن تا رسیدن به مقصد ،
از هر لحظه زخم خوردن ، از هر لحظه پشیمان شدن ، میبینی !
دیگر جای هیچ چیز خوب نمیشود ، نه جای نگاه های آدم ها ،
نه داد زدن هاشان ، نه تهدید هاشان ، نه جای اشک های من ،
نه جای حرف های نزده ام ، هیچ کدام خوبتر نمی شود ،
تنها و تنها ، فاصله میگیرم از این قوم انسان نما ،
که از آدمیت فقط خوردن و خوابیدن و حرف مفت زدن بلدند ، اصلا برند بمیرند همه شان ،
که توی هیچ کجای زندگی ام حتی به اندازه ی پشه هایی که شب ها نیشم میزنند
و مادر بزرگ میگوید پشه ها آدم های شیرین را دوست دارند ،
حتی به اندازه ی نیش کوچک همین پشه ها برایم ارزش ندارند ،
حتی به اندازه ی حرف های دلی که میگفت با آن پسرک که ریاضی می خواند مدارا کن !
حتی به اندازه ی دور شدن از دوستان دبستان ،
حتی برای 2 دقیقه فاصله ای که قرار است بین کلاس من و صدف باشد برایم ارزش ندارند ،
میبینی این آدم ها نه به اندازه ی اتفاق های خوب زندگی م ،
نه به اندازه ی تک تک این چند روز که خوب اشک ریختم ،
اندازه ی هیچ کدام ارزش ندارند ،
دیگر حرف از روشن فکری و ذهنی گشوده نیست ،
من دوست دارم همان احمق کوته فکری باشم ،
که به جای روابط اجتماعی قوی اش دارد از آدم ها فرار میکند ،
بگذار بگویند جهان سومی است ، برایم مهم نیست ،
من با قابلمه روی سرم هم عکس میگیریم ، و تنها برای یک لحظه ؛ به آدمیت فکر میکنم !
به شرف ، به دوستی ، به دوست داشتن ،
اصلا بگذار همه بگویند دوور ورش داشته ،
بگذار بگویند از بعد فرفره مو دیوانه تر شده ،
بگذار پچ پچ کنند و بگویند خوشبحالش ،
بگذار باز صداشان بلند شود که "اون از اول شانس داشت ! " ،
اصلا به من چه که بعضی هاشان حسودند و بعضی ها خوب ِ جان ،
من ترجبح میدهم همان کوته فکر خسته ای باشم که
به جای جواب دادن به آدم هایی که ازشان زخم خورده ام بلاک و رجیکت شان کنم ،
بگذار بگویند عوض شده ، دیوانه تر شده ، مهم نیست !
حالا برای هدفی که پیش روست ، برای اثبات حق ،
برای تمامی آنچه دوستش دارم جنگیدن را بلد شده ام ،
آدم های کوکی زندگی ام بروید به سلامت ! من خدا را دارم *:)
نظرات شما عزیزان: